خلاء او در این 3 ساله سرانجام چندماه پیش (سپتامبر2007) پر شد و در «دردرهالاه» به اکران سراسری راه یافت، حالا هم که میهمان جشنواره فجر است و اگر طبق معمول کسی شانس نیاورده و کپی نامرغوبی از این فیلم دیده میتواند با فراغبال روی پرده نقرهای آخرین کار هگیس را ببیند؛ کارگردانی که فیلم «تصادف»اش به لحاظ مضمون و محتوا بسیاری از تماشاگران سراسر دنیا را فارغ از هرگونه ملیت و فرهنگی تحتتاثیر قرارداد.
«در دره الاه» در کنار چندین فیلم دیگر که مضمون جنگ را در خود دارند مانند «شیرها برای برهها» ساخته کم رمق «رابرت ردفورد» و «آماده انتشار» کمتر دیده شده «دیپالما» و یکی دو فیلم دیگر که عمدتا بوی سفارشی بودن و تبلیغاتی و سیاسیکاری میدهد؛ کاری متفاوت و اثرپذیر وروایتی دراماتیک و تصویری به معنای شاخص دارد.
«در دره الاه» مستقیما به جنگ نمیپردازد و فیدبکهای آن را به چالش میکشد، از این روست که روایت دراماتیک آن معناگرا جلوهگری میکند نه تنها اینکه گزارشی صرف از رویدادی و رخدادی باشد.
به گفته خودش، او به واکاوی رخدادهایی پرداخته که پس لرزههای نابودکنندهاش هزاران هزار مایل دورتر اصابت کرده و عجیب اینکه با همه عظمت این پسلرزهها، کلهگندههای کلهخراب حاضر به قبول این پسلرزهها و فیدبکهای ویران کننده نیستند.
هگیس برای ساختن این فیلم مطابق معمول از ژانرهای متفاوت بهره برده و اتفاقا قواعد ژانر را هم رعایت میکند. قواعدی که صدالبته آیتمهایی از آن جزو تئوریهای خاص خود اوست. او برای آنکه «در دره الاه» حداقل در 2مورد اساسی بیکموکاست ساخته و پرداخته شود به ظرافت زیر ساختها و ناگزیر داستانکهایش را پیریزی کرده؛ اما آن موارد یکی؛بدست دادن کشش متعارفی برای داستان و روایت تصویریاش و دیگری؛ پرهیز از داستانسرایی، پرحرفی و به روایتی شعار دادن و شعار زدگی است.
پل هگیس به راستی استاد روایت است. وقتی هنک به دنبال ماجراست و همه برای یافتن حقیقت هیچ تلاشی نمیکنند؛ هگیس پیدا شدن حقیقت و کلید معما را در دستان یک شخص قرار نمیدهد؛ این دوربین تلفن همراه «مایک» است که زبان به حقیقت میگشاید.
تصاویر گرفته شده و محفوظ مانده در آن به هنک میفهماند که نحوه کشته شدن پسرش چگونه بوده و او حتی پایش به عراق نیز نرسیده جسد تکه تکه شده و نیم سوخته «مایک» در جایی که لشگر آنها اردو زده و عقبه آنهاست بالاخره پیدا میشود.
اتفاقی که بر اثر سهلانگاری یا بیکفایتی باعث شده یک نظامی جوان چنین سرنوشتی پیدا کند... آنچه هگیس پس از جمعآوری تعدادی رویداد واقعی مرتبط با جنگ آمریکا در عراق به دست داده و تنظیم یک سناریوی مهم از واقعیت، توانسته گاهی نشانههایی از فیلم مستند را نیز در «در دره الاه» جلوهگری ببخشد، بدون اینکه متهم به شعار زدگی شود.
او از مفهوم فیلم مستند هوشمندانه و هدفمند استفاده میکند تا در روند شکلگیری قصه فیلم عناصر داستانش دچار خلل و نقصان نشوند. اینگونه است که رفتار شناختی «هنک وجوان دیرفیلد» در مواجهه با جسد فرزندشان واکنشی متفاوت با آنچه است که هر روز در شبکه خبری میتوان مشاهده کرد؛ آنها ضجه نمیزنند و به سر و صورت نمیکوبند.
هگیس غم و اندوه چنین پدر و مادرانی را آنقدر وسیع و عمیق، باور دارد که جز باعکس العملی قلبی و بطنی و عمیق، قابل ارائه نخواهد بود.